ماجرای خلقت آدم و حوا
|
02-24-2015, 02:49 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-24-2015 02:50 AM، توسط علی.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
ماجرای خلقت آدم و حوا
آفرينش آدم
خـداونـد تـوانـاى دانـا، كـائنـات را بـهـنجار آفريده و هستى ، از او پيدايى يافته است : آسـمـانـهـا پـا بـرجـاى و هـر يك برجاى خويش استوار؛ و زمين نيز استوار است و بر آن ، كـوهـها ايستاده و دشتها، خفته و اقيانوسها، موج انگيز و چشمه ها و رودها، روان و گياهان ، بارور و آفتاب ، در سپيده آفرينش گرما بخش و روز فروز و با پرتو حياتبخش خويش ، بـى شـتـاب در پـويـش و ماه ، در تابش شباهنگام ، فريبا و در حركت آرام خود بر سينه تيره شب ، چون خيزش مرواريد است بر مخمل سياه .... در اين ميان ، جاى آدمى خالى است و خداوند اراده فرموده است تا (( آدم )) را از عدم بيافريند (1) و هـسـتـى را بـا او معنا بخشد و جمال آسمانى خود را در آيينه زمينى چهره او بنگرد و او را جانشين خويش كند (2) زيرا از آن پيش ، امانت ((خلافت خود)) را بر آسمانها و زمين و كوهساران ، عرضه فرموده بود و آنان از پذيرش آن ، سر باز زده بودند و اينك اراده فرموده است تا اين امانت را بر دوش (( آدم )) نهد. پس ، به فرشتگان فرمود: ـ برآنم تا از خاك ، بشرى برآورم ، و آنگاه از روح خويش در او بر دمم ؛ پس چون او را به اعتدال آفريدم و از روح خود در او دميدم ، همه بر او سجده بريد. فرشتگان ، نخست عرضه داشتند: ـ پروردگارا! با دانشى كه به ما عطا فرموده اى ، آگاهى داريم كه كسى را خلق خواهى كـرد در زمـيـن تـبـاهـى خـواهـد افـكـنـد و خـونـهـا خـواهـد ريـخـت ؛ و حال آنكه ما تسبيحگوى و تقديس كننده تو هستيم . خداوند فرمود: ــ من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد. فرشتگان ، به احترام و شگفتى در تكوين آدم مى نگريستند. آسمان ، در حيرت ايستاده بود. بـه اراده الهـى ، انـدك انـدك ، گـل آدم شكل گرفت و اندام ، به گونه اى موزون ، فراهم شد. سپس از گل بازمانده از دنده زيرين آدم (3) ، همسر او حوا نيز فراهم آمد. ايـن دو انـدام ، در كـنـار يـكـديـگـر همچنان كالبدهايى بى روح بودند. راستاى قامت آدم ، اندكى از حوا بلندتر، و فراخناى سينه اش ، كمى گسترده تر بود و عضلاتش محكمتر و در كـمـال مـوزونـى ، سـتـبـرتـر؛ بـا ابـروانى پر پشت و بينى كشيده و چشمانى درشت . (4) حـوا، بـا لطافت اشك و گل ، زنى كامل و با گيسوانى كشيده ، و اندامى موزون ، چون آدم ، اما هزار بار لطيف تر و ظريف تر. سـرانـجـام ، آن لحـظه الوهى بزرگ در رسيد و خداوند، از روح ربوبى خويش ، در آدم و حوا دميد. آن دو كـه تـا لحـظـه اى پـيـش ، دو تـنـديـس هـمـگـون امـا بـى روح و سـاكـن بودند، اينك پلكهايشان به هم مى خورد و سينه هايشان هوا را به درون خويش مى كشيد و اندامهايشان به حركت در مى آيد و قلبهايشان به تپش مى افتاد. و اكـنـون در سينه هر دو، دلى مى تپد كه در آدم ، انگار معجونى است از خميره مهر و عشق و از پـولاد و آب ، با غمها و شادى هايى بزرگتر و ناپيداتر و در حوا، گويى ، نخست از اشك و شادى است و آنگاه از عفت و عاطفه و نيز از عشق و مهر مادرى ... (( فتبارك الله احسن الخالقين . )) پـس آنـگـاه خـداونـد، دانـش تمام اسماء (5) را در حيطه كاينات ، به آدم آموخت و سپس از فرشتگان خواست تا اگر مى توانند، او را از اين اسماء با خبر سازند. فرشتگان ، فرومانده و مبهوت ، شرمسارانه پاسخ دادند: ـ پروردگارا، منزه باد نام تو، ما هيچ دانشى جز آنچه خود به ما آموخته اى نداريم ، همانا دانا و فرزانه تويى . پـروردگـار، بـه آدم اشـارت فـرمـود تا آنان را خبر دهد. آدم ، بى درنگ فرشتگان را از آنچه خداوند امر فرموده بود، آگاه كرد. و خداوند به فرشتگان فرمود: ـ آيـا به شما نگفتم كه من پنهان آسمانها و زمين را و هر چه را آشكار و يا نهان مى داريد، مى دانم ؟ اينك ، همه بر آدم سجده بريد. (6) بـه فـرمـان خـداونـد، يـكـبـاره ، هـمـه فرشتگان الهى ، در سراسر آسمانها و همه جا، در برابر آدم به سجده در آمدند. در ايـن مـيان ، شيطان كه از آتش آفريده شده بود و جن بود و از فرشتگان نبود ـ هر چند بـا عـبـادتـهـاى بـسـيـار خـود را به مقام فرشتگان رسانده بود ـ ناگهان از سر غرور و خـودبـيـنـى و كـبـر، از بـندگى خداوند و اطاعت فرمان او سر پيچيد و بى راه شد. او به خـويـش نگريست و خود را فراتر ديد و سر خم نكرد. سجده نبرد و ايستاد و از ناسپاسان شد. خداوند به او فرمود: ـ با وجود فرمان من ، چه چيز تو را از سجده بر آدم بازداشت ؟ ـ من از او بهتر و برترم ؛ تو مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى . پروردگار فرمود: ـ از ايـن جـايـگـاه و مـقـام آسـمـانى فرو شو. اينجا جاى آن نيست كه خود را بزرگ ببينى . بيرون رو كه از زمره فرومايگانى . (7) ـ از ايـن جـايـگـاه و مـقـام آسـمـانى فرو شو. اينجا جاى آن نيست كه خود را بزرگ ببينى . بيرون رو كه از زمره فرومايگانى . شـيـطان كه خود را در آتش قهر الهى يافت و دانست كه ديگر راه نجاتى ندارد، به مهر و راءفـت پـروردگـار پـنـاه برد و از خداوند خواست كه او را تا روز باز پسين مهلت دهد و وانهد. خداوند فرمود: ـ به تو مهلت داده شد. چون شيطان دانست كه تا روز باز پسين مهلت يافته است و تا آن روز در امان خواهد بود، بار ديگر گستاخى آغاز كرد و با بى شرمى به خداوند گفت : ـ به خاطر اين گمراهى كه نصيب من كردى ، بر سر راه راست فرزندان آدم به كمين خواهم نشست و آنگاه از پيش روى و پس پشت و راست و چپ ، بر آنان خواهم تاخت و تو بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت . پروردگار فرمود: ـ از آسـمـان ، نـكـوهـيده و رانده ، بيرون رو. دوزخ را از تو و هر كس از بنى آدم كه از تو پـيـروى كـند، پر خواهم كرد! اما بدان كه بر بندگان من چيرگى نخواهى داشت ، مگر آن گمراهانى كه به ميل خويش از تو پيروى كنند. شيطان ، رانده و مانده از آسمان و قرب الهى ، تا جاودان بيرون شد. پی نوشت ها : 1- بـرخـى برآنند كه خلقت آدم عليه السلام ، متاءخر از خلقت ((انسان )) بوده است و كوشيده اند از وارسى مجموعه آيات مربوط به خلقت آدم به اين نتيجه برسند كه ايـن آيـات ، بـا تـئورى هـاى عـلمـى امـروز، در حوزه زيست شناسى ، منافات ندارد. ـ خلقت انـسـان . دكـتـر يدالله سحابى شركت انتشار، چاپ دوم . تهران 1346. صفحه 102 به بعد. نيز ـ دائرة المعارف تشيع ج 1 ـ ص 23 و 24. 2- بـرخـى اين نظر را قبول ندارند و مى گويند: ((... در قرآن كريم به طور تنكير مى فرمايد: (( انى جاعل فى الارض خليفة ، )) يعنى من قرار دهنده هستم در زمين خـليـفـه و جـانـشـيـنـى را؛ امـا نمى گويد خليفه خودم ...)) ـ قصص قرآن ، تاريخ انبياء، تـاءليـف مـحـمد جادالمولى ترجمه و توضيح سيدمحمد باقر موسوى و على اكبر غفارى . نشر صدوق تهران ـ 1347. حاشيه صفحه 12. 3- تـرجـمـه تـفـسـيـرالمـيـزان ، ـ ج 1 ـ صـفـحـه هـاى 194 و 195 بـه نقل از تفسير عياشى و روايت عبدالله بن سنان . 4- ((... زيـبـايى و بلندى قامت آدم ، چه در روايات اسلامى (ـ العرائس ثعلبى قاهره 1325 هـ. ق و نيز ـ قرآن كريم سوره تين آيه ى 4) و چه در نوشته هاى يهودى (ـ بـرشـيـت ربا Rabba Bershit هشتم ، 1ـ دوازدهم ، 6ـ سانهدرين Sanhedrin 38 ب ) و چـه نـوشـته هاى مسيحى (ـ غار گنجها of Cave Treasures چاپ بزولد، 12) ذكر شده است ...)) دانشنامه اى ايران و اسلام ، ج 1 ص 43. 5- ((مـنـظـور از عـلم بـه اسماء، تنها نامهاى يك عده از موجودات ، يعنى آن نام و لفـظـى كه در لغت دارند، نبوده ، بلكه علمى بوده است كه تواءم با كشف حقيقت وجود آنها بوده است )) خلقت و خلافت آدم در الميزان . ص 75. 6- برخى و از جمله صدربلاغى (ـ قصص الانبياء ص 18) زمان امر به سجده را پس از ((آموزش اسماء)) دانسته اند و نه بيدرنگ پس از آفريده شدن آدم . 7- تـوجـه به كلمه صاغرين (در آيه 13 سوره اعراف ) و مفهوم حقارتى كه در آن نهفته است ؛ خالى از عبرتى نيست . خداوند تكبر و خود بزرگ بينى را نشانه حقارت و خوارى شخص متكبر مى داند. |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان