تالار گفتمان بشیران
ماجرای عروسی حضرت علی و فاطمه (ع) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- تالار گفتمان بشیران (http://forum.bashiran.ir)
+-- انجمن: معارف و اعتقادات (/Forum-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA)
+--- انجمن: اهل بیت علیهم السلام (/Forum-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85)
+---- انجمن: حضرت فاطمه (س) (/Forum-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%B3)
+---- موضوع: ماجرای عروسی حضرت علی و فاطمه (ع) (/Thread-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%B9)



ماجرای عروسی حضرت علی و فاطمه (ع) - مدیر انجمن - 09-15-2015 10:27 PM

على عليه السلام مى فرمايد:
حدود يك ماه طول كشيد و من خجالت مى كشيدم با پيغمبر درباره ى فاطمه صحبت كنم، ولى گاهى كه خلوت مى شد مى فرمود: يا على چه همسر نيكو و زيبائى نصيبت شد؟ بهترين زنان عالم را تزويج تو كردم.

روزى برادرم عقيل پيش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسيار مسرور هستم. چرا از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خواهش نمى كنى كه فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسيله ى عروسى شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خيلى ميل دارم عروسى كنم اما از رسول خدا خجالت مى كشم. عقيل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اكنون با من بيا تا خدمت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) برويم.

على با برادرش عقيل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بين راه به«ام ايمن» برخورد كرده جريان را برايش گفتند. ام ايمن گفت: اجازه بدهيد من با رسول خدا در اين باره مذاكره كنم، زيرا در اينگونه امور، حرف زنها مؤثرتر است.

ام سلمه و ساير زنان از قضيه خبردار شدند و خدمت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مشرف گشتند.

عرض كردند: يا رسول اللَّه! پدر و مادرمان به فدايت، براى موضوعى خدمت شما رسيده ايم كه اگر خديجه زنده بود چشمش بدان روشن مى شد.
وقتى پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) نام خديجه را شنيد اشكش جارى شد و فرمود: خديجه؟! كجا مانند خديجه پيدا مى شود؟ هنگامى كه مردم مرا تكذيب نمودند مرا تصديق كرد و براى ترويج دين خدا، اموالش را در اختيار من قرار داد. خديجه زنى بود كه خدا بر من وحى فرستاد كه بدو بشارت دهم خانه اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد كرد.

ام سلمه عرض كرد: پدر و مادرم فدايت شود، شما هر چه درباره ى خديجه مى فرماييد صحيح است. خدا ما را با او محشور گرداند. يا رسول اللَّه! برادر و پسرعموى شما ميل دارد همسرش را به منزل ببرد.

فرمود: پس چرا خودش در اين باره صحبتى نمى كند؟ عرض كرد: خجالت مى كشد.

پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به ام ايمن فرمود: على را نزد من حاضر كن. و قتى على (عليه السلام) خدمت پيغمبر مشرف شد فرمود: يا على! آيا ميل دارى همسرت را به منزل ببرى.

عرض كرد: آرى يا رسول اللَّه.

فرمود: خدا مبارك كند، همين امشب يا فردا شب وسائل عروسى را فراهم مى كنم.

سپس به زنانش فرمود: فاطمه را زينت كنيد و خوشبويش نماييد و اطاقى را برايش فرش كنيد تا مراسم عروسى را برگزار كنيم.


[بحارالانوار ج 43 ص 130- 132.]